مقدمه
فرهنگ وارتباطات، سنگ بنای جوامع انسانی به شمار می روند. از آغاز خلقت و پیدایش انسان تاکنون، این دو ویژگی همراه جامعه انسانی و نوع انسان بوده و وجه ممیز او از دیگر موجودات قلمداد شده است. در باره این دو مفهوم، بسیار بحث شده و تعریفهای زیادی ارائه گردیده است. در باره فرهنگ، بیش از صد تعریف که - هر یک از دیدگاهی خاص به این پدیده نظر دارد-، ارائه شده است. اندیشمندانی فرهنگ را روش زندگی گروهی از مردم دانسته اند، که از یک نسل دیگر از طریق آموختن منتقل می شود. (Weaver, 1996b, p.1) این تعریف به گونه ای کلی و اجمالی، حدود و مفهوم فرهنگ را بیان می کند. اما چنانچه بخواهیم به ارائه دقیق این تعریف با ذکر جزئیات بپردازیم، می توان گفت که فرهنگ، روش زندگی گروهی از مردم می باشد که در برگیرنده الگوهای رایج تفکر و رفتار شامل: ارزشها، اعتقادات، قواعد رفتار، نظام سیاسی، فعالیت اقتصادی و مانند آن است، که از نسلی به نسل دیگر از طریق آموختن- و نه از راه توارث زیستی - انتقال می یابد، (Kuper, 1958 p.178) شاید جامع ترین و مانع ترین تعریف از فرهنگ، ویژه تایلر باشد. وی به سال 1871 م در کتاب خود با نام فرهنگ ابتدایی، فرهنگ را این گونه تعریف کرد. (روح الامینی، 1372: 18-17)
«فرهنگ، مجموعه پیچیده ای است که شامل: معارف، معتقدات، هنرها، صنایع، فنون، اخلاق، قوانین، سنن و بالاخره تمام عادات و رفتار و ضوابطی است که فرد به عنوان عضو، از جامعه خود فرا می گیرد، و در برابر آن جامعه وظایف و تعهداتی را برعهده دار.»
ویژگی مشترک این تعریف ها، انتقال و فراگیری فرهنگ از نسلی به نسل دیگر است، که فرد آن را به عنوان عضوی از اجتماع میآموزد و فرا می گیرد. بدین ترتیب، فرهنگ محصول حیات جمعی و زندگی اجتماعی است، که براساس آن جامعه انسانی پایه ریزی می شود، و شکل می گیرد و در طول زمان ونسل ها دستخوش تغییراتی نیز می گردد. البته، فرهنگ در عین ثبات، نوعی دگرگونی و نوآوری دراز مدت و آهسته را در خود دارد. از این رو، برخی محققان فرهنگ را تولید وباز تولید اجتماعی احساس، معنا وآگاهی دانسته اند. (O|Sullivan, 1994, p.68) اما این تولید و باز تولید به گونه ای است که ثبات و یکپارچگی فرهنگ حفظ می شود، و نوعی پدیده ثابت در حال تغییر - که همواره نامحسوس می نماید- مشاهده می شود. به همین دلیل، برخی معتقدند که فرهنگ حوزه معنایی است که حوزه های تولید (اقتصاد) و روابط اجتماعی (سیاست) را وحدت می بخشد. (O|Sullivan, 1994, p.68)
این دیدگاه، به فرهنگ مفهومی عام وکلی می دهد. در این تعریف، فرهنگ معنابخشی زندگی انسان بویژه بخش اجتماعی آن را برعهده دارد، و انسان را از اجزای پراکنده و جزئیات متفرق حیات امروزی، به نوعی وحدت می رساند.
همه تعریف های مذکور، به گونه ای عمومی دیدگاه های گوناگون درباره فرهنگ را ارائه می دهد. اما چنانچه بخواهیم به طور تخصصی و عملی تر فرهنگ را تعریف کنیم - که به بحث این مقاله نیز نزدیک تر باشد-، می توان گفت که فرهنگ در حوزه دانش، هر آنچه را که از طریق ارتباط متقابل آموخته- می شود، در برمی گیرد (ساروخانی 1370، ص 165). در این تعریف، به جنبه ارتباطات نیز توجه شده است. این تعریف به نوعی همان دیدگاه های قبلی، اما با بیانی جدید وعلمی تر است، و توجه را به حوزه ارتباطات جلب می کند.
یکی دیگر از تعریف های مناسب برای فرهنگ در مطالعه ارتباطات میان فرهنگی، تعریف ذیل است (مولانا، 1376)
«فرهنگ عبارت است از زندگی وعادات روزمره افراد، که به زندگی اجتماعی تسری پیدا می کند.»
تعریف دیگری از فرهنگ که مفهومی انسان شناسانه را بیان می کند، به وسیله ادوارد هال مطرح شده است. وی در این باره معتقد است. (Moon, 1996, p.71)
«فرهنگ عبارت است از: اطلاعات به اشتراک گذارده شده به همراه روش های به اشتراک گذارده شده درباره رمزگذاری، ذخیره سازی و بازیابی آن اطلاعات».
حال، ضرور می نماید که با نگاهی به تعریف های ارائه شده برای ارتباطات، به روشن شدن این مفهوم و حوزه مطلوب در این مقاله، کمک کنیم.
در زمینه ارتباطات نیز تعریف های گوناگونی ارائه شده است. برخی محققان به گردآوری بیش از صد تعریف و ذکر نمونه های بسیاری از آن، در آثار خود پرداخته اند (محسنیان راد، 1369: 37-65). اما یکی از مناسب ترین و بهترین تعاریف ارائه شده - که تا حدی جامع و مانع است و در ارتباطات میان فرهنگی نیز می توان از آن استفاده کرد-، تعریف ذیل است. (محسنیان راد، 1369: 57)
«ارتباط، عبارت است از: فراگرد انتقال پیام از سوی فرستنده برای گیرنده، مشروط بر آنکه در گیرنده پیام، مشابهت معنا با معنای مورد نظر فرستنده پیام ایجاد شود.»
این تعریف به عناصر ارتباط: پیام، فرستنده و گیرنده، و فراگرد بودن ارتباط و معنا در ارتباطات توجه دارد. این ویژگی ها در ارتباطات میان فرهنگی کاربرد بسیار دارد، و لازم است به آن توجه شود. حال، باید دید چگونه می توان فرهنگ و ارتباطات را یکجا مطالعه کرد و جنبه ها یا حوزه مشترک هر دو را بررسی نمود.
همان گونه که ملاحظه شد، فرهنگ وارتباطات هر دو فراگردند، و یک ضرورت انسانی به شمار می روند (Prosser, 1978, p.336) یعنی، هر دو به نوعی پویایند، و هیچ جامعه انسانی را بدون این دو پدیده نمی توان تصور کرد. بنابراین، آنچه در واقعیت بیرونی و در زندگی اجتماعی انسان مشاهده می شود، به صورتی به هم پیوسته و در هم تنیده است. اما برای مطالعه و تحقیق، اجزای فرهنگی و اجزای ارتباطی متفاوت را می توان تجزیه کرد تا معلوم شود چگونه درون و میان فرهنگها به کنش متقابل می پردازد.
فرهنگی ترین خصوصیات فرهنگی، ارزش ها و جهت گیری های ارزشی است که به طور ارتباطی از طریق: عقاید، افکار، تصورات قالبی، اسطوره ها، پیش فرض ها، الگوهای فکر و عادات، انتقال می یابد.(prosser, 1978, p.341) بنابراین، فرهنگ بدون ارتباطات دوام و بقا نمی باید و ارتباطات بدون فرهنگ از محتوا و پیام بی بهره می ماند؛ که نتیجه آن نابودی هر دو است. همچنین، بحث از تقدم و فرهنگ بر ارتباطات یا برعکس، همانند بحث از تقدم مرغ بر تخم مرغ یا برعکس است. از این رو، هابرماس آغاز فرهنگ را ارتباطات می داند (مولانا، 1376). بنابراین، می توان فرهنگ و ارتباطات را به گونه ای غیرقابل تجزیه، به هم پیوسته دانست. این دو از طریق ارتباطات، درون محیط و زمینه فرهنگی ما و هر زمان که ما به ارتباطات میان فرهنگی با طبیعت میان فردی یا ارتباطات درون فرهنگی با طبیعت جمعی می پردازیم، به هم پیوسته اند. بنابراین، ارتباطات میان فرهنگی، به عنوان زیر مجموعه ای از فرهنگ و ارتباطات در می آید (Prosser, 1978, P.336) در اینجا، این دو حوزه به گونه ای کامل و ملموس به هم می پیوندند و حوزه جدیدی را بنا می نهند که ضرورت آن در عصر جدید به گونه ای اساسی احساس می شود. از این رو، درباره اهمیت مطالعه ارتباطات میان فرهنگی، می توان گفت که آن همانند یک دانش به ما یاری می دهد تا جهان اطرافمان را بشناسیم، و همچون علوم انسانی به ما کمک می کند تا خود را بشناسیم. همچنین، ارتباطات میان فرهنگی می تواند از طریق: تجارت، حکومت، آموزش و مهارت های زبانی و تمام حوزه هایی که سرانجام به تماس میان فردی مربوط می شود، به ما کمک کند. (Rohrlich, 1987, pp.127-128) به بیان دیگر، ارتباطات میان فرهنگی ابتدا موجب توجه به جهان اطراف، فرهنگهای دیگر وشناخت آنها می شود این شناخت کمک می کند تا خود را نیز بهتر بشناسیم، زیرا مفهوم خود و دیگری، در توجه به وجوه مشترک و تفاوتها نهفته است. همچنین، ابزار و شیوه هایی که امکان ارتباط با این فرهنگها را ایجاد می کند و مسائلی را که می تواند به عنوان موضوعات مطلوب دو طرف در این ارتباط مورد توجه قرار گیرد، برای ما روشن می کند.
در این مقاله، ابتدا با نگاهی به تاریخ شکل گیری مطالعات مربوط به ارتباطات میان فرهنگی، چگونگی شکل گیری آن به عنوان یک رشته علمی و مستقل بررسی می شود. پس از آن، مفاهیم مورد نظر دراین حوزه مطالعه می گردد، و ویژگی های و تفاوت های هر یک بررسی می شود.
یکی از جنبه های مهم در بررسی واقعیت های موجود در جامعه انسانی، توجه به تاریخ شکل گیری آن واقعیت است. رویکرد تاریخی می تواند ضمن بیان زمینه ها، ضرورت و نوع شکل گیری آن، در فهم تغییرات وتحولات به وجود آمده و مسیر طی شده تا زمان حاضر و نیز شناخت واقعیت فعلی، یاری رساند.
با توجه به مطالب پیش گفته، فرهنگ و ارتباطات به عنوان دو جزء جدایی ناپذیر در زندگی اجتماعی انسان، همواره در تاریخ حیات بشری وجود داشته اند. از این رو، ارتباطات میان فرهنگی به عنوان زیر مجموعه ای از این دو، در طول تاریخ وجود داشته است. اما قبل از این، هیچگاه رشته مطالعاتی مشخصی در این زمینه به وجود نیامده بود. (Rohrlich, 1987, p.123) بنابراین بحث از شروع این رشته، در واقع بحث از موجودیت آن به عنوان رشته ای مطالعاتی با ویژگی هایی است که آن را از دیگر رشته ها و حوزه های مطالعاتی نشان دار می کند.
اغلب محققان مرحله آغازین حوزه ارتباطات میان فرهنگی را از مؤسسه خدمات خارجی و کارهای ادوارد هال می دانند (Moon, 1996, p.71) اما بیان دقیق تر آن است که ارتباطات میان فرهنگی تا جنگ جهانی دوم وجود نداشت. البته در سال های 1930م و 1940م، این اصطلاح به وسیله مردم شناسان به کار می رفت. از آنجا که نحوه برخورد با فرهنگ ها و مردم دیگر برای سیاستمداران مهم بود، مردم شناسانی همچون: مارگارت مید و روث بندیکت، به بررسی ملل دیگر و بحث از «شخصیت ملی» (national character) پرداختند؛ که با استقبال فراوانی در آن زمان روبرو شد. در زمان جنگ دوم جهانی این بحث به طور مفصل مطرح گردید، و واشنگتن پایتخت مطالعات بین فرهنگی شد. پس از جنگ دوم برای اداره جهان که به دست آمریکا افتاده بود، لازم آمد- براساس اصل چهار ترومن - برای مقابله با کمونیسم، به کشورهای دیگر کمک های فرهنگی و فکری شود. از این رو، در مؤسسه خدمات خارجی در وزارت خارجه آمریکا در سال های 1940 و 1950م برای تربیت نیروهایی که به سرعت و در دورهای کوتاه مدت بتوانند با توانایی های به دست آمده به کشورهای دیگر اعزام شوند، پایه های رشته ارتباطات میان فرهنگی گذاشته شد (مولانا، 1376). بنابراین، مردم شناسان این بحث را از سال 1930م آغاز کردند. اما شکل گیری آن به عنوان یک رشته علمی مستقل، به سال های پس از 1940م و کارهای ادوارد هال بر می گردد. به بیان دقیق تر، اصطلاح فرهنگ - آن گونه که امروزه در میان دانشمندان ارتباطات میان فرهنگی رواج دارد- ناشی از شرایط خاص تاریخی بویژه دهه 1940م و فعالیت ادوارد ت. هال در مؤسسه خدمات خارجی. با تأسیس این مؤسسه - با عبارت اختصاری – (Foreign Service Institute) "FSI" ادواردهال مردم شناس به این مؤسسه رفت و از پایه گذاران این رشته شد (مولانا، 1376). هر چند ایجاد این رشته و شروع مطالعات مربوط به آن را در این سال ها می دانند، اما این امر به معنای به ثمر نشستن این مطالعات و ظهور ادبیات خاص این رشته، طی این سال ها نیست. زمان زیادی لازم بود تا این مطالعات به صورت متون و آثار مکتوب و مدون چاپ شود؛ به طوری که بجز یکی دو اثر در سال های دهه 1960م، تقریبا هیچ متن بلندی درباره جنبه های نظری ارتباطات میان فرهنگی تا سال های دهه 70م وجود نداشت. (Prosser, 1978, p.335) همچنین، در زمینه مطالعات موردی وحتی پراکنده- که ممکن بود به عنوان مقاله چاپ شود-، این امر دیده می شد. به طور مثال، ملاحظه می شود که در دهه 50م سه مقاله، در دهه 60م شش مقاله و در دهه 70م پنجاه و دو مقاله درحوزه ارتباطات میان فرهنگی در نشریات تخصصی ارتباطات منتشر شد. (Moon, 1996, p.72) از مطالعه و بررسی مطالب پیش گفته چنین برمی آید که این مطالعات به طور تدریجی و آرام شکل گرفت، و در دهه 70م به حد قابل ملاحظه ای رسید. بررسی این حوزه در سال های پس از دهه 70م، نشان می دهد که در دو دهه گذشته، حوزه مطالعات ارتباطات میان فرهنگی و بین فرهنگی به گونه ای رشد کرده، که از کتاب های انگشت شمار به حدود بیش از 500 متن و حداقل دو مجله معتبر رسیده است. (Weaver, 1996a, p.XV) این امر نشاندهنده توجه متخصصان فرهنگ وارتباطات به این حوزه در سال های اخیر، و کاربرد فراوان آن در روابط میان ملت ها و فرهنگ هاست.
از آنجا که پیدایی هر رشته جدید علمی نتیجه رشد آن حوزه از علوم، انباشت اطلاعات و ادبیات مربوط به آن حوزه است که در نهایت به استقلال آن حوزه می انجامد، لذا می توان گفت که ارتباطات میان فرهنگی نیز نتیجه تلاش دانشمندان حوزه های مختلف بویژه مردم شناسی و انسان شناسی فرهنگی است. هر چند کوشش های روانشناسان، جامعه شناسان، زبان شناسان و دانشمندان علوم سیاسی را در این باره نباید نادید گرفت. به این ترتیب، در زمانی که انسان شناسان فرهنگی همچون: دل هایمس، اتل آلبرت، کلیفورد گیرتز، روی واگنر و ادوارد هال، مطالعه در ارتباطات را به عنوان جزئی اساسی در مطالعه فرهنگ به حساب می آوردند، متخصصان ارتباطات میان فرهنگی با توجه دقیق به کارهای انسان شناسان فرهنگی آن را در مطالعات خود در حوزه روابط میان ارتباطات و فرهنگ جدی تر گرفتند. (Prosser, 1978, p.335) دلیل این امر آن است که بسیاری از مسائل مورد علاقه دانشمندان حوزه ارتباطات میان فرهنگی، به نوعی توسط انسان شناسی فرهنگی بررسی می شد. تا آن زمان، این حوزه یگانه رشته ای از علوم انسانی بود، که فرهنگ های جوامع دیگر را مطالعه می کرد. از این رو، نتایج حاصل از مطالعات این حوزه، در ارتباطات میان فرهنگی کاربرد داشت و به عنوان دست مایه ای برای تحقیقات بیشتر به آن توجه می شد. به همین دلیل، برخی ادعا کرده اند تا زمانی که برنامه های دانشگاهی هنوز متخصصان ارتباطات میان فرهنگی را تربیت نمی کند، انسان شناسی فرهنگی شایستگی آن را دارد که در تربیت چنین متخصصانی نقشی مهم برعهده گیرد. (Prosser, 1978, pp.335-336) البته، این مطلب در زمانی بیان شده است که هنوز ارتباطات میان فرهنگی به عنوان یک رشته مشخص با ویژگی های مخصوص به خود، مطرح نشده و در سطح دانشگاهی به وجود نیامده است. طرح این مطلب، بیانگر ارتباط نزدیک میان دو حوزه انسان شناسی فرهنگی و ارتباطات میان فرهنگی، و تأثیر و تأثر آن دو از یکدیگر است.
اهمیت کار ادوارد هال نه تنها از جهت بنیان گذاری تحقیقات علمی در حوزه ارتباطات میان فرهنگی مهم می نماید، بلکه از جهت وسعت، دقت و مدت فعالیت وی، قابل توجه است؛ به گونه ای که تحقیقات کنونی درحوزه ارتباطات میان فرهنگی، متأثر از کارهای او است. او در کارش به اصولی توجه کرد، که هم اکنون نیز در این حوزه مهم شمرده می شود. بررسی کارهای انجام شده هال وتحقیقات کنونی، ارتباط میان کار وی و تحقیقات جاری ارتباطات میان فرهنگی را در موارد ذیل نشان می دهد. (Moon, 1996, p.72)
1. مقایسه فرهنگ های ملی به جای تاکید بر یک فرهنگ
2. حرکت از تحلیل کلان به تحلیل خرد
3. تأکید برکنش متقابل میان اعضای فرهنگ های گوناگون
4. ارتباطات به عنوان امری الگویی، آموختنی وقابل تحلیل
5. استفاده از تجربیات میان فرهنگی زندگی واقعی به عنوان ابزار آموزش
6. استفاده از زبان شناسی توصیفی
7. مخاطبانی وسیع برای تربیت میان فرهنگی
برای اولین بار، ادواردهال به اکثر این موارد - به عنوان اصول تحقیقات علمی دراین حوزه همچون رویکردی جدید توجه کرد، که نتایج بسیار جالبی به بار آورد. هم اکنون نیز در اکثر مطالعات مربوط به این حوزه، به این اصول با دیده اعتماد و احترام نگریسته می شود.
نقش مؤسسه خدمات خارجی و وزارت خارجه آمریکا در راه اندازی مطالعات مربوط به این حوزه و ایجاد امکانات لازم برای این مطالعات، موجب شد این رشته در ابتدا از جهت دانشگاهی رشد نکند، بلکه از جهت سیاستگذاری مطرح شود. سپس، با جذب استادان در سیستم، ادبیات، تئوری ها و نظریات گرد آمد، و سرانجام به ایجاد این رشته انجامید. دلایل توجه سیاستگذاران آمریکایی به این حوزه، عبارت بود از: (مولانا، 1376)
1. لزوم شناخت فرهنگ های دیگر، برای استفاده از آن در تغییر سرنوشت جنگ ها به نفع نیروهای خودی
2. توجه به ویژگی های فرهنگی کشورهای دیگر، برای ارائه کمک های فرهنگی و فنی به آنان براساس اصل چهار ترومن
3. توسعه روابط آموزشی میان آمریکا و دیگر کشورها، و برخورد با مشکلات فرهنگی وسیاسی اعزام و پذیرش دانشجو
4. توجه به مسئله و عامل فرهنگ و روابط فرهنگی در سیاستگذاری خارجی آمریکا- علاوه برسیاست و اقتصاد- و موفقیت در بیرون آوردن آن از انزوای وزارت خارجه و پیشی گرفتن در این امر بر اروپایی ها
5. دخالتهای نظامی آمریکا در مناطق مختلف دنیا و پایگاه های ایجاد شده در آن مناطق
6. توجه به عوامل اقتصادی به منظور توسعه تجارت جهانی و بین الملل و اولویت و برتری آمریکا در گرفتن بازار دنیا و نیاز به بازاریابی
7. گسترش مهاجرت از کشورهای دیگر به آمریکا
8. تأسیس رشته های جدید همچون روزنامه نگاری در دهه 60م، در اثر ادغام بخش ارتباطات دانشکده های سخن در دانشکده های ارتباط جمعی و در هم آمیختن ارتباطات فردی و جمعی به جای رشته های قدیم تر همانند: سخنوری، تئاتر و موسیقی» این رشته در سطح جهانی نیز با توجه فزایندهای روبرو شد. در دهه 70م با انتشار روز افزون متون، مقالات، نشریات و مجموعه های تخصصی، تهیه برنامه های دانشگاهی و تشکیل کنفرانس های تخصصی در باره ارتباطات میان فرهنگی، اهمیت ارتباطات میان فرهنگی بیش از پیش آشکار شد. سرانجام، سازمان های گوناگونی همچون: انجمن ارتباطات بین الملل، سازمان ارتباطات گفتاری، جامعه آموزش، تربیت و پژوهش میان فرهنگی، بخش بین الملل سازمان آموزش روزنامه نگاری، و بسیاری دانشکده ها ودانشگاه های جدید، به این امر از جنبه های مختلف و متنوع توجه کردند. (Prosser, 1978, p.336)
نتیجه این توجه، از دو جهت قابل بررسی و مطالعه است:
نخست، از جهت کشورهای کوچک و در حال توسعه، که رشد مطالعات این حوزه ها و نتایج حاصل از آن، به درک متقال از یکدیگر کمک می کند و زمینه ارتباطات نزدیک و گسترده تری را ایجاد می نماید. نمونه اینگونه ارتباطات، در همکاری های منطقه ای و جهانی دیده می شود.
دوم، از جهت کشورهای بزرگ و توسعه یافته، که همواره سعی در اعمال حاکمیت و سلطه خود بر کشورهای دیگر در سطح جهان داشته اند. مطالعات مربوط به این حوزه و نتایج حاصل از آن، همچون ابزاری برای خدمت به منافع این کشورهاست.
حال اگر سیر مطالعه خود را در این زمینه تا زمان حاضر ادامه دهیم، ملاحظه می کنیم که دو پیشرفت عمده، ویژگی ارتباطات بین الملل و روابط میان فرهنگی در دهه های اخیر را شکل داده است:
نخست، نظم جدید جهانی ارتباطی و اطلاعاتی در حال شکل گیری و جایگزینی با رژیم قبلی ارتباطات و اطلاعات است. این نظم به طور کلی از نظر جوهری و شکلی با نظم مورد در خواست در دو دهه قبل تفاوت دارد.
دوم، از زمان گزارش کمیسیون مک براید در 1980م، جهان به دنبال یک نظم جدید فرهنگی است، که حوزه ای فراتر از مفهوم ساده اطلاعات و ارتباطات را در برمی گیرد. (Mowlana, 1996, p.179)
این دو تغییر، نتیجه توجه بیش از پیش کشورهای کوچک و در حال توسعه به مسئله فرهنگ، ارتباطات و ارتباطات میان فرهنگی است. از این رو، ملاحظه می شود که ارتباطات میان فرهنگی همچون تیغی دو دم عمل می کند. با آنکه ارتباطات میان فرهنگی در ابتدا با نظر و مساعدت کشورهای بزرگ بویژه آمریکا و به منظور بهره برداری از آن برای تأمین منافع نامشروعشان رشد و نمو کرد، اما سرانجام موجب شد که کشورهای ضعیف به این حوزه توجه نمایند، و از همین ابزار برای مقابله با کشورهای سلطه گر در حوزه فرهنگ و ارتباطات استفاده کنند.
شباهت ها و تمایزهای میان دیدگاه های دانشمندان و متخصصان حوزه های گوناگون علوم بر سرمفاهیمی بظاهر مشترک، موجبات نزدیکی یا جدایی آنها را از یکدیگر در حوزه های کار وتحقیق به همراه دارد. این امر، بیانگر دیدگاه و رویکرد آنان به آن مسئله و تعیین کننده اهداف، نظریه ها، روشها و مسائل مورد نظر آنان در آن حوزه است. دانشهای جدید، کار خود را با تعریفی جدید از مفهومی قدیم آغاز می کنند. و این، سرآغاز سلسله ای از مباحث گوناگون درباره این تعریف است، که سرانجام رشته ای جدید را پدید می آورد.
درباره مفهوم فرهنگ و ارتباطات، تعریف های بسیار زیادی شده و هر رویکرد علمی از دیدگاهی خاص نظری به آن کرده است. بنابراین، در حوزه هایی همچون ارتباطات میان فرهنگی- که با هر دو مفهوم سروکار دارد-، پیچیدگی کار بسیار است. از این رو، بیان دقیق وارائه تعریف های مناسب از مفاهیم این حوزه، لازم می نماید تا علاوه بر رفع ابهام و پیچیدگی بحث، موجبات طرح این رشته در میان دیگر رشته های علمی فراهم آید، و رویکرد خاص این حوزه- که آن را از دیگر حوزه ها متمایز می سازد و به آن هویت می بخشد - بیان شود.
توجه به فرهنگ های دیگر درحوزه ارتباطات، نقطه آغاز این بحث به شمار می آید. در واقع، تنوع فرهنگی با طرح ارتباطات مؤثر، پیوند فرهنگ و ارتباطات را موجب شد تا ارتباطات میان فرهنگی به عنوان حوزهای مطالعاتی به وجود آید. (Samovar, 1994, p.7) در این پیوند، به تقسیم بندی های رایج جهانی همچون دولت- ملت ها، توجه ای نمی شود. از این رو، نتیجه آن نیز توجه این حوزه به مسائل مورد نظر، فارغ از این تقسیم بندی هاست. بنابراین، در حوزه ارتباطات میان فرهنگی و بین فرهنگی، موضوع فرهنگ در سطوح ارتباطات میان فردی وگروهی به طور مجزا از پدیده های بین المللی و جهانی بحث می شود؛ همان گونه که ارتباطات میان فرهنگی در جهانی بدون مرزهای: سیاسی، اقتصادی و تکنولوژیک صورت می پذیرد. (Mowlana, 1996, p.200) در اینجا، تفاوت ارتباطات میان فرهنگی - به معنای عام - با ارتباطات بین المللی روشن می شود. از این رو، می توان گفت که ارتباطات بین المللی در قالب دولت - ملت ها و درون مرزهای جغرافیایی و سیاسی پدید می آید. در حالی که خاستگاه ارتباطات میان فرهنگی در جهانی بدون مرز است.
برخی با تأکید بر تفاوت مخاطبان به عنوان عامل جدایی این دو حوزه، معتقدند که ارتباطات شامل فرستادن پیام میان افراد متعلق به یک فرهنگ (ارتباطات میان فرهنگی)، تا مبادله پیام هایی در سطح جهان - میان فرهنگ های مختلف - از طریق وسایل جدید ارتباطات از راه دور (ارتباطات بین المللی) می شود. (Weaver, 1996, p.1) در این بیان، تعلق عناصر ارتباطات (فرستنده، گیرنده و پیام) به یک فرهنگ مشخص یا تعلق آن به فرهنگ های مختلف، وجه ممیز میان این دو حوزه است.
دیدگاه دیگر، بیان می کند پس از آنکه ارتباطات میان فرهنگی به عنوان رشته مطالعاتی مشخصی در آید، می توان آن را در میان گروه های سیاسی به گونه «بین الملل» و در میان گروه های فرهنگی به عنوان «میان فرهنگی» مشاهده کرد. (Rohrlich, 1987, p.123) بنابراین تعریف، ارتباطات بین الملل بحث از ارتباطات از دیدگاهی سیاسی است، و ارتباطات میان فرهنگی بحث از ارتباطات از منظری فرهنگی خواهد بود. از این رو، فقط توجه و تأکید بر هریک از این دو دیدگاه، ویژگی آن را مشخص می سازد.
در دیدگاه دیگر، ارتباطات میان فرهنگی به عنوان زیر مجموعه ای از ارتباطات بین المللی به شمار می آید. در دانشگاه های ژاپن و بسیاری از دانشگاه های آمریکایی، این حوزه (ارتباطات میان فرهنگی و بین فرهنگی) به عنوان بخشی از روابط بین المللی یا ارتباطات بین المللی محسوب می شود. (Weavre, 1996b, p.2) شاید، دلیل آن را بتوان در تاریخ شکل گیری این حوزه از مطالعات در وزارت خارجه آمریکا، اهداف تعیین شده برای آن در زمان مذکور، و رشد نکردن و توسعه نیافتن آن در حد یک رشته مستقل دانشگاهی دانست. البته، ممکن است با توسعه آن و توجه بیشتر دانشمندان به این حوزه، از این وضعیت خارج شود.
دیدگاهی دیگر- که می توان آن را شبیه دیدگاه اول و دوم، اما دقیق تر و کامل تر از آن دانست- ارتباطات میان فرهنگی را جزئی از ارتباطات جهانی می داند، که می تواند به طور مستقل مطرح شود. در این نظر، ارتباط میان فرهنگی جزئی از ارتباطات بین المللی قلمداد نمی شود، زیرا در ارتباطات بین المللی واحدهای انسانی نیست، شامل افراد وگروه ها نمی شود، و در آن جهان متشکل از ملت ها یا دولت - ملت ها فرض شده است. (مولانا، 1376) از این رو، چنانچه ارتباطات میان فرهنگی به عنوان جزئی از ارتباطات جهانی در نظر آید، هم عرض با ارتباطات بین المللی- و نه زیر مجموعه آن - قلمداد خواهد شد. و چنانچه آن را به طور مستقل بیان کنیم، در این صورت شاخه ای از ارتباطات، فرهنگ یا هر دو خواهد بود، ویژگی های یک علم مستقل را دارد و از سطح میان فردی تا سطح جهانی را در برمی گیرد.
مفاهیم مورد نظر در این حوزه، به دو دسته تقسیم می شود:
1. مفاهیم اصلی، که بیشترین کاربرد را در این حوزه دارد. مباحث عمده این حوزه در باره این مفاهیم و ویژگی های آن است، که عبارتند از: ارتباطات فرهنگی، ارتباطات میان فرهنگی وارتباطات بین فرهنگی.
2. مفاهیم فرعی، که برخی به انواع خاصی از مفاهیم اصلی توجه دارد، و برخی نتیجه فراگرد ارتباطات میان فرهنگی (به مفهوم عام) تلقی می شود، همانند: ارتباطات درون فرهنگی، تماس فرهنگی و برخورد فرهنگی.
الف: ارتباطات فرهنگی (Cultural Communication)
مقصود از ارتباطات فرهنگی، فرایند تماس با فرهنگ دیگر است که می تواند به طور یک سویه یا دو سویه باشد. در حالت اخیر، داد وستد یا مبادله فرهنگی پدید می آید. (ساروخانی، 1370: 160)
این تعریف، ناظر به ارتباط میان دو فرهنگ است. در صورتی که این اصطلاح را می توان در حوزه ارتباطات با محتوای فرهنگی یا در زمینه و بستر فرهنگی یا در گفتمانی فرهنگی که با عناصر، سوابق و جنبه های فرهنگی جامعه سروکار دارد، به کار برد. در این حالت، این اصطلاح هم عرض با ارتباطات سیاسی و ارتباطات دینی خواهد بود که هم در میان اعضای متعلق به یک فرهنگ و در درون آن، و هم در میان اعضای دو فرهنگ و بین آن دو، می تواند قرار گیرد.
ب: ارتباطات میان فرهنگی (intercutural communication)
این مفهوم رایج ترین و شاید عام ترین مفهوم و اصطلاح استفاده شده در این حوزه است؛ به گونه ای که بر کل رشته و حوزه مورد مطالعه نیز اطلاق می شود. یکی از دلایل اصلی این امر، سابقه تاریخی و شکل گیری مطالعات مربوط به آن است. به دلیل نیاز آمریکا به اعزام کارکنان خود به کشورهای دیگر، مطالعات این حوزه با ارتباطات میان فرهنگی آغاز شد که علاوه بر تأثیر عمیق براین حوزه و شکل گیری مطالعات بعدی، نام خود را نیز بر آن باقی گذارد. اما شاید برای آن، بتوان دو معنای عام وخاص در نظر گرفت! اولی، شامل همه مفاهیم موجود در این حوزه و کل رشته می شود. و دومی، متعلق به مفهومی است که در کنار مفاهیم دیگر این حوزه قرار می گیرد، و ویژگی های خود را دارد. اما در میان تعریف های ارائه شده، نمی توان به سادگی میان این دو معنا فرق گذاشت.
ارتباط میان فرهنگی، ارتباط میان مردمانی است که ادراکات فرهنگی و نظام نمادین آن بحدی از یکدیگر متمایز است، که پدیده های ارتباطی را متفاوت جلوه می دهد. (Samovar, 1995, p.58)
براساس نظریه ویور، روابط میان فرهنگی به کنش متقابل انسان ها از فرهنگ های گوناگون مربوط می شود. این کنش متقابل، هم در سطح میان فردی و هم در سطح ملی صورت می پذیرد. هنگامی که افراد از فرهنگ های متفاوت با هم ارتباط برقرار می کنند، روابط آنان می تواند آکنده از فشار و بی اعتمادی، و غیر مفید باشد. (Fischer, 1996, p.XIV)
تعریف دیگر، بیان می کند که مطالعات میان فرهنگی شامل کنش متقابل واقعی افراد از فرهنگ های مختلف می شود؛ همانند تحلیل و تفسیر وقایع به هنگام مذاکره و گفتگوی متخصص ژاپنی با متخصص آمریکایی (Wearver, 1996b, p.2) این تعریف به کنش واقعی و رو دررو اشاره دارد، و به ارتباطات میان فرهنگی به معنای خاص اشاره می کند.
درباره توجه بیشتر ارتباطات میان فرهنگی به جنبه هایی از فرهنگ، می توان گفت که ارتباطات میان فرهنگی شامل تحقیق درباره عناصری از فرهنگ می شود که بیشترین تأثیر را برکنش متقابل افراد متعلق به دو فرهنگ متفاوت در زمانی می گذارد که آنان در فضایی میان فردی در کنار هم قرار گیرند. (Samovar, 1994, p.7) براین اساس، به آن دسته از عناصر فرهنگی مؤثر برکنش متقابل در ارتباطات میان فرهنگی توجه می شود، که وجوه اشتراک و افتراق دو فرهنگ را در برگیرد. در حقیقت، دانشمندان ارتباطات میان فرهنگی برای فهم این نکته تلاش می کنند که به هنگامی که انسان ها از فرهنگ های مختلف با یکدیگر ملاقات می نمایند، به کنش متقابل می پردازند و سعی در حل مسائل خود از طریق روابط درونی می کنند، چه اتفاقی می افتد. (Casmir, 1989, p.278)
یکی دیگر از جنبه های مورد مطالعه در ارتباطات میان فرهنگی، توجه به اموری است که زمینه ساز این نوع ارتباطات می باشد و آن را تسهیل می کند. در بیشتر موارد، ارتباطات میان فرهنگی میان «مشارکت کنندگان ارتباطی» رخ می دهد که سهمی در مشارکت داشته باشند. دانشمندان، هنرمندان و ورزشکاران از این گروه ند که تخصص مشترک، سطح تحصیلی مشابه یا علاقه ها و انگیزه های مشترک با همکاران خود در دیگر فرهنگ ها دارند. (Mowlana, 1997, p. 158) بنابراین، هر چه مشترکات میان دو طرف بیشتر باشد، سطح ارتباط و میزان آن بالاتر خواهد بود.
تعریف دیگر، بیان می کند که وقوع ارتباطات میان فرهنگی هنگامی است که پیام تولید شده در یک فرهنگ، باید در فرهنگ دیگر پردازش شود. (Samovar, 1994, p.7) با استفاده از این تعریف و تعریف های پیشین، مشخص میشود که وجود دو فرهنگ و انتقال پیام از یک فرهنگ به فرهنگ دیگر، ویژگی ارتباطات میان فرهنگی است که می تواند اثرهای گوناگونی داشته باشد. بنابر این، بررسی نوع فهم و دریافت مخاطب از پیام ارسالی، و نیز مطالعه در باره آن، در حوزه تخصص متخصصان ارتباطات میان فرهنگی است. به بیان دیگر، معانی تولید شده و متبادر شده در ذهن دو طرف در ارتباطات میان فرهنگی و چگونگی هدایت، تنظیم و تسهیل این ارتباطات، از وظایف دانشمندان ارتباطات میان فرهنگی است.
ارتباطات میان فرهنگی گونه های متعددی دارد، که برخی از آنها عبارتند از: (Samovar, 1995, pp.58-61)
ارتباطات میان نژادی: (interracial communication) پیدایی این نوع ارتباطات، هنگامی است که پیام دهنده و پیام گیرنده از نژادهای مختلف باشند. این نوع ارتباطات میان فرهنگی، مشکلاتی را از قبیل: پیش داوری نژادی، استفاده از قدرت به وسیله فرهنگ غالب و در نهایت جهت گیری قوانین حاکم و شکل گیری یک نظام ارزشی مبتنی بر نژاد در رسانه ها و دیگر نهادهای جامعه، در پی خواهد داشت.
ارتباطات میان قومی: (Interethnic communication) این نوع ارتباطات زمانی به وجود می آید، که مشارکت کنندگان درارتباط (ارتباط گران)، از یک نژاد اما از ریشه های قومی مختلف با پیشینه های قومی گوناگون باشند. ارتباط میان انگلیسی زبانان و فرانسه زبانان در کانادا، از این گونه است.
ارتباطات درون فرهنگی (Intracultural communication) ارتباطات میان اعضای یک فرهنگ واحد است.
در بررسی عناصر ارتباطات میان فرهنگی، باید به عناصر اجتماعی- فرهنگی توجه کرد که در زمان برقراری این نوع ارتباطات در هم می آمیزد، و به صورت مجموعه ای واحد آشکار می شود.
عناصر اجتماعی فرهنگی که توان فراهم کردن زمینه ارتباط افرادی از فرهنگ ها و سابقه های تاریخی متقاوت را دارد، شامل: ادراکات، فراگردهای کلامی و فراگردهای غیر کلامی است. همه اجزای این عناصر در ارتباطات میان فرهنگی، به یکدیگر نیازمند و وابسته اند. هر یک از این عناصر، از اجزائی خاص تشکیل شده است. ادراکات شامل: عقاید، ارزش ها، سیستم های نگرش، جهان بینی و سازمان اجتماعی است. فرادگردهای کلامی، از زبان گفتاری و الگوهای تفکر تشکیل شده است. فراگردهای غیرکلامی، مشتمل بر رفتار جسمی، مفهوم زمان وکاربرد فضا می باشد. (Samovar, 1995, pp. 66-73)
سرانجام، به نظر می رسد که صرفنظر از معنای عام ارتباطات میان فرهنگی، معنای خاص آن بیشتر به ارتباط در سطح میان فردی توجه دارد و مسائلی را که بین دو فرد از دو فرهنگ متفاوت در این زمینه به وجود می آید - بویژه مسائل ذهنی و در فهم متقابل - بررسی می کند.
ج: ارتباطات بین فرهنگی (cross- cultural communication)
این مفهوم، از مفاهیم بسیار رایج و متداول در این حوزه است. از این نظر، می توان آن را پس از ارتباطات میان فرهنگی، در رتبه دوم قرار داد. مطالعات بین فرهنگی، نوعی تحلیل مقایسه ای است که به نسبیت فعالیت های فرهنگی نظر دارد. این روش که بنیان آن در انسان شناسی اجتماعی و فرهنگی گذاشته شده است، به مقایسه دیدگاه ویژه فرد در مطالعات خود با دیدگاه های دیگر از فرهنگ های دیگر می پردازد. (O,Sullivan, 1994, p.67) این مفهوم، در برگیرنده نوعی دیدگاه کلی نسبت به فرهنگ دیگر، بحث از ذهنیت کلی به فرهنگ های دیگر یا مقایسه موضوع یا بخشی از دو فرهنگ با یکدیگر است. در حقیقت، ارتباطات میان دو موضوع (با محتوای واحد) یا دو بخش از دو فرهنگ یا دو فرهنگ به طور کلی و مطالعه درباره آن است. بنابراین، مطالعات بین فرهنگی شامل مقایسه و تقابل فرهنگ ها - همانند مقایسه ارزش ها و راه های ارتباط دو شخص آمریکایی و ژاپنی با یکدیگر – می شود. (Weaver, 1996b, p.2)
از آنجا که رویکردهای مختلفی به جنبه های گوناگونی از حیات اجتماعی و فرهنگی توجه دارند و ارتباطات بین فرهنگی به مقایسه فرهنگ ها - به گونه ای موضوعی و کلی – می پردازد، مشاهده می شود که رویکرد بین فرهنگی - برخلاف رویکرد روان شناسانه - بر تفاوتهای اجتماعی در میان مردم تأکید دارد. (Fischer, 1996, p.XIII)
نتایج حاصل از این مطالعات بیش از آنکه به متخصصان کمک کند، به افراد جامعه که متعلق به فرهنگ دیگرند یاری می دهد تا بتوانند با آگاهی و توجه کامل، به تعامل با دیگران بپردازند و از هرگونه پیش داوری و ذهنیت نادرست نسبت به فرهنگ های دیگر برحذر باشند. بنابراین، هر قدر آگاهی ما درباره پویایی برخورد، تطابق و ارتباطات بین فرهنگی بیشتر باشد، هنگام زندگی، کار و تحصیل در فرهنگ دیگر، مؤثرتر خواهیم بود. (Weaver, 1996a, p.XV)
با توجه به تعریف هایی ارائه شده، می توان نتیجه گرفت که ارتباطات میان فرهنگی به جنبه های شخصی، ذهنیات افراد، دو طرف ارتباط در زمان برقراری ارتباط، و نیز بررسی راه های تسهیل این ارتباطات و رفع موانع و سوءتفاهم های احتمالی در زمان ارتباط توجه دارد. اما ارتباطات بین فرهنگی به جنبه های غیر شخصی، ذهنیات کلی افراد نسبت به فرهنگ های دیگر و افراد، موضوعات و مسائل متعلق به آن فرهنگ ها، به گونه ای کلی توجه می کند.
آنچه در واقع و عمل اتفاق می افتد، آن است که واژه های ارتباطات بین فرهنگی و ارتباطات میان فرهنگی اغلب به جای یکدیگر به کار می روند، و به عنوان حوزه های تحقیق و پژوهش در روش های علمی گوناگون همانند، انسان شناسی، ارتباطات، روان شناسی اجتماعی و حتی آموزش یا مشاوره، محسوب می شوند. (Weaver, 1996b, p.2)
مفاهیم فرعی در این حوزه، بسیار متعدد و متنوعند. در بسیاری از موارد، اصطلاحات گوناگونی را برای بیان و توضیح یک مفهوم یا مفاهیم بسیار نزدیک به یکدیگر، ارائه کرده اند. در این مبحث، به بیان تفصیلی وتوضیح برخی مفاهیم و اصطلاحات که ارتباط بیشتر و نزدیک تری با حوزه ارتباطات میان فرهنگی دارد، بسنده می گردد، و از ذکر امور دیگری که تا حدودی به حوزه جامعه شناسی فرهنگی مربوط می گردد، خودداری می شود.
الف: ارتباطات درون فرهنگی (intracultural communication)
به این مفهوم در متون مربوط به این حوزه، کمتر توجه شده است. البته، می توان آن را به عنوان یکی از اقسام ارتباطات میان فرهنگی به شمار آورد، که میان اعضای یک فرهنگ خاص رخ می دهد، اگر چه این اصطلاح می تواند مبادله پیام میان اعضای فرهنگ قالب را تشریح کند، اما معمولاً به نوعی از ارتباطات اطلاق می شود که یک یا هر دو ارتباطگر (مشارکت کننده در ارتباط)، عضویتی دو گانه داشته باشد. (samovar, 1995, p.59)
ارتباطات درون فرهنگی، به عنوان یک نظریه و مفهوم جدید در این حوزه مطرح است. برای چنین ارتباطاتی می توان سه ویژگی مهم را بر شمرد: (Moon, 1996, p.78)
1. چارچوبی مفهومی برای تحلیل کنش در حد یک جامعه و منطقه جهانی به دست می دهد.
2. نظریه های درون فرهنگی، پیوند ناگشودنی میان الگوهای ارتباطی و نیروهای اجتماعی فرهنگی را توضیح می دهد.
3. زمینه ای مفهومی را برای مقایسه های ارتباطات میان فرهنگی بیان جوامع نامتجانس فراهم می آورد.
ب: تماس فرهنگی (cultural contact)
[ccontact] به معنای برخورد و تماس، به هر نوع تأثیر و عمل متقابل اجتماعی گفته می شود (شعاری نژاد، 1364: 95)
تماس بین فرهنگی به افراد توانایی می دهد که پیچیدگی های جامعه دیگر را در یابند، و با افراد متعلق به فرهنگ دیگر نوعی همدلی به وجود آورند. (Mowlana, 1997, p.157)
در بیان انواع تماس فرهنگی و کنش متقابل بین فرهنگی، چهارده نوع تماس بین فرهنگی وجود دارد، که ده نوع آن مربوط به رفتن از کشور خود به کشور دیگر، و چهار نوع آن مربوط به کشور خود است: (Brislin, 1981, pp.8-10)
1. دانشجویان خارجی، که در کشوری غیر از کشوری که مدرسه رفته اند، درس می خوانند.
2. بازرگانان و تجار، بویژه آنان که کارشان در شرکت های چند ملیتی است.
3. دیپلمات ها که در سفارت کشور متبوع خود در کشور دیگر خدمت می کنند.
4. مترجمان زبان، که در سازمان های بین المللی کار می کنند.
5. تکنسین ها که در کشور دیگر با قراردادهای دولتی کار می کنند.
6. شرکت کنندگان در برنامه های سازمان یافته، مانند گروه های صلح.
7. افراد نظامی، همانند: مستشاران و وابستگان نظامی که به کشورهای دیگر می روند.
8. مهاجران، که درکشور دیگر اقامت دارند.
9. محققان و پژوهشگران، که درباره فرهنگ های دیگر مطالعه می کنند.
10. جهانگردانی که به سفرهای کوتاه مدت می روند.
11. اعضای گروهی قومی مشخص درون یک کشور، مانند سیاهان.
12. شرکت کنندگان در تماس درون قومی سازمان یافته، مانند کمپ های درون قومی تابستانی یا اردوگاه ها.
13. اعضای گروهی قومی، که از جانب حکومت به حرکت به سوی سرزمین دیگر وادار شده اند.
14. دانشجویانی که به عنوان بخشی از تحصیل، با اعضای یک خانواده از یک گروه قومی زندگی می کنند.
ج: تعارض (برخورد) فرهنگی (cultural conflict)
[conflict] از واژهای لاتینی به معنای مبارزه کردن، برخورد و ضربه زدن، گرفته شده است. استفاده از واژه هنگامی است که دو یا چند نفر، یا دو یا چند گروه با یکدیگر به هر دلیل - مادی یا اندیشه ای - در ستیزند. کشمکش، حالتی از مبارزه و تنازع را پدید می آورد که هر دوطرف نزاع به وسایلی دست می یازند تا دیگری را وادار به تسلیم کند. کشمکش ها به نسبت تعداد ابعاد حیات، تعدد دارند. (ساروخانی، 1370: 132)
تعارض فرهنگی عبارت است از مخالفت نیروهایی که افراد یا گروه های متعلق به دو فرهنگ متفاوت، با آنها برخورد می کنند. (شعاری نژاد، 1364:105)
د: رقابت فرهنگی (cultural competition)
رقابت به دو دسته کلی تقسیم می شود:
1. رقابت بین عناصر گوناگون یک فرهنگ با یکدیگر، که از آن به همنشینی درونی تعبیر می شود.
2. رقابت فرهنگ ها برای بقا و نفوذ در یکدیگر، که می توان آن را در خانواده کنونی جهان میان فرهنگ های صنعتی و غیر صنعتی دید که به اشغال فرهنگی جهان سوم و گاهی به امحای فرهنگ آن می انجامد. (ساروخانی، 1370: 160)
دو گونه اخیر را شاید بتوان زیر مجموعه تماس فرهنگی و نوعی از آن به حساب آورد، که به طور خاصی از حالت مسالمت آمیز خارج می شود. در این حالت، به مفهوم استعمار فرهنگی نزدیک می شویم که میتوان آن را شکل حاد و پیچیده ای از آنها دانست.
جایگاه و نقش ارتباطات میان فرهنگی در جهان کنونی
ارتباطات میان فرهنگی - به مفهوم عام -، شاخه ای از ارتباطات - به طور مستقل - یا شاخه ای از ارتباطات جهانی است که عهده دار بررسی و مطالعه ارتباطات و روابط میان دو فرهنگ، دو فرد از دو فرهنگ و مانند آن است. در دو دهه اخیر، این حوزه از دانش ارتباطات آنچنان پیشرفت نموده که به عنوان رشته ای جذاب، کاربردی و ضرور در عصر حاضر مطرح شده و محققان و دانشمندان زیادی را به خود جلب کرده است. این حوزه با ماهیتی میان رشته ای که برخاسته از ویژگی دو بخش اصلی آن (فرهنگ و ارتباطات) است، رشته های گوناگون علمی را برای پاسخگویی به مسائل و نیازهای انسان جدید با خود همراه کرده است. فرهنگ - با توجه به گستردگی و وسعت مفهومی خود که به نوعی شامل تمامی ابعاد زندگی انسان می شود - و ارتباطات - در این حوزه که سطوح مختلف را در برمی گیرد-، ضرورت توجه اندیشمندان و محققان حوزه های مختلف را به مباحث ارتباطات میان فرهنگی و توجه به رویکرد میان رشته ای برای توضیح و تشریح تمامی ابعاد خود را مطرح می سازد.
با توجه به ماهیت این حوزه و جدید بودن آن، تاکید برمباحث پژوهشی بیشتر از مباحث دیگر است، و دانشمندان این حوزه در فهم و شناسایی مسائل گوناگون در آن تلاش می کنند. مطالعات کنونی درباره ارتباطات میان فرهنگی، مسائل جهانی را در سه طریق معین: روندی، جوهری و اطلاعاتی دسته بندی می کند. (Rohrlich, 1987, p.124) بدین ترتیب، این محققان تلاش می کنند تا مسائل جهانی رادر این سه حوزه و با رویکرد میان فرهنگی بفهمند و توضیح دهند. برخی در پی توضیح ماهیت و جوهر وقایع و مسائل، عده ای به دنبال شناسایی جریان و سیر تحول و روند مسائل، و شماری نیز در صد بیان و توصیف جریان ها از دیدگاه اطلاعاتی اند.
نتایج این تحقیق، به خود آگاهی انسان انجامیده و موجب شده است تا خود، دیگران و محیط خود را بهتر بشناسد، و با شناخت ویژگی های فرهنگ های دیگر بتواند زمینه های مساعد برای ارتباط مؤثرتر را دریابد. از آن جمله، در بیشتر تحقیقات حوزه ارتباطات میان فرهنگی، نوعی همبستگی میان متغیرهای فردگرا و زمینه بالا/ پایین (فرو/ فرامتنی) مشاهده می شود. براساس این مطالعات - که بر داده های پیمایشی استوار است -، فرهنگ های فردگرا به ارتباطات با زمینه پایین (فرو متنی) و فرهنگ های جمع گرا به ارتباطات با زمینه بالا (فرامتنی) تمایل دارد. (Agar, 1994, p.222) با تبیین این مسائل، می توان در حوزه سیاستگذاری و برنامه ریزی به طور مفیدی اقدام کرد، که نتایج مطلوب به همراه داشته باشد. بدین ترتیب، جنبه های کاربردی و تحقیقاتی ارتباطات میان فرهنگی، کارکردهای با ارزشی دارند که هر یک بر پایه دیگری استوار است. (Rohrlich, 1987, p.124) تأثیر و تأثر این دو جنبه در یکدیگر کاملا مشهود است؛ به گونه ای که نیازهای واقعی و موجود در جامعه، بر تحقیقات تأثیر می گذارد و برآورده شدن آن نیازها، جهت و نوع پژوهش ها را مشخص می سازد. و از سوی دیگر، به نتایج این تحقیقات درعمل توجه می شود. این امر را می توان از ابتدای تأسیس مطالعات مربوط به این حوزه در مؤسسه خدمات خارجی آمریکا و کارهای ادوارد هال مشاهده کرد.
همانند هر پژوهش دیگر، مطالعات این حوزه نیز مباحث مختلفی را در بر می گیرد، و به جنبه های گوناگونی تقسیم می شود.
براساس یک تقسیم بندی، اجزای مهم برای مطالعه قوم نگارانه فرهنگ و ارتباطات، عبارت است از: (prosser, 1978, p.342) پیام های ارتباطی، مشارکت کنندگان در ارتباطات (ارتباط گران)، رمز (کد)های زبانی و غیرکلامی و کانال ها یا رسانه ها.
این تقسیم بندی براساس عناصر ارتباطات صورت گرفته و بر این فرض استوار است که ارتباطات میان فرهنگی، اساساً یکی از انواع ارتباطات است که همچون هر فراگرد دیگر ارتباطی از عناصری تشکیل شده است. اما صرف نظر از سه نوع عنصر اصلی: پیام دهنده، پیام گیرنده - که در قالب مشارکت کنندگان در ارتباط بیان شده است - و پیام، عنصر ابزار یعنی رسانه ها نیز به چشم می خورد که در بسیاری از تحقیقات انجام شده در حوزه ارتباطات بویژه مبحث ارتباط جمعی، به آن توجه شده است. نکته جالب توجه در این تقسیم بندی، توجه به رمزهای کلامی و غیرکلامی است که در ارتباطات میان فرهنگی بسیار مهم تلقی می شود. در این حوزه، این جنبه از فراگرد ارتباط بویژه در قالب نمادها، معنا و مفهومی خاص به ارتباطات می بخشد که تاحدی آن را از دیگر حوزه ها جدا می کند.
دیدگاه دیگری در حوزه مطالعات ارتباطات میان فرهنگی، به مسائل و موضوعات این حوزه توجه می کند. در این دیدگاه، ماهیت میان رشته ای این حوزه خود را نمایان می سازد، و تبیین و تحلیل این مسائل را با استفاده از دانش های گوناگون عهده دار می شود. بر این اساس، مسائل بحث شده درمطالعه ارتباطات میان فرهنگی، عبارتند از: (prosser, 1978, p. 342) اهمیت شباهت ها و تفاوت ها، طبیعت برخورد در فرهنگ و ارتباطات انسانی، کنترل فرهنگ و ارتباطات، تأثیر تکنولوژی برفرهنگ و ارتباطات، اهمیت ثبات فرهنگی در مقابل تغییر و امپریالیزم فرهنگی در مقابل وابستگی.
این مسائل بیانگر دغدغه های انسان معاصر در این حوزه از دانش است، و مسائل روز جهان را درصحنه جهانی - عنایت به فرهنگ و ارتباطات - نشان می دهد.
یکی از دلایل ظهور و بروز مطالعات میان رشته ای، پیچیدگی وقایع، رخدادها و مسائل جهان معاصر و انسان جدید است. محیط پر از رمز و راز جهان کنونی به گونه ای است که انسان معاصر با همه توانایی و دانش ظاهری اش، از درک عمیق و کامل آن عاجز می ماند و هر روز در پی یافتن راهی نو برای تبیین آن است. چنانچه بخواهیم در سطح جهانی و بین المللی - بالاترین سطوح ارتباطات - برای شناخت جهان تلاش کنیم، باید برای فهمیدن این محیط پیچیده آکنده از وقایع قدیم و جدید به مطالعه ارتباطات بین الملل در زمینه و بستر مربوط به جنبه های فرهنگی امور جهانی بپردازیم. (Mowlana, 1996, p.177) اما این مطالعات نتایجی دوگانه به همراه خواهد داشت و صراحت و ابهامی دراین کارکرد از شناخت فرهنگ (مطالعه ارتباطات بین المللی در بستر فرهنگ) را به همراه دارد که عبارت است از سیستم های ارزشی و عقیدتی که هم وحدت بخش وهم موجب تنوع است و محیطی را برای نهادهای ملی، منطقه ای و حتی جهانی پدید می آورد. (Mowlana, 1996, p.177) این نقش دوگانه فرهنگ، در همه حوزه ها مشاهده می شود، که - چنانکه در قبل نیز گفته شد - ناشی از ویژگی های آن است. بدین ترتیب مطالعات میان فرهنگی، به شناخت و مقایسه سیستم های ارزشی و عقیدتی - که اساس تشکیل جوامع و فرهنگ ها را پایه گذاری می کند - منجر می شود. اما این، آغاز مشکل و نقطه اساسی بحث است، که چگونه می توان با یک پیشینه فرهنگی خاص، به مقایسه فرهنگ ها پرداخت؟ اساساً، ابزار سنجش و مقایسه در این حوزه چیست؟ و چنین ابزاری برخاسته از کدام فرهنگ است؟ مروری به نظریات ارائه شده در این حوزه و توافق به دست آمده در این باره، نشان می دهد که قضاوت های بین فرهنگی درباره ارزش ها مشکل است، و یک دیدگاه اخلاقی نسبی - لااقل با محدویت های وسیع - توجیه پذیر خواهد بود.(kuper,1985, p.177) این امر بیانگر ظرافت و دقت کار درحوزه ارتباطات میان فرهنگی است، و پژوهشگران را از هرگونه بی احتیاطی در تحقیقات باز می دارد.
بدین ترتیب، ارتباطات میان فرهنگی در درون خود با چالش های میان فرهنگی مواجه است، زیرا متخصصان از تطبیق مناسب داده های مربوط به حوزه های دیگر مطالعاتی با نیازها و علاقه های حرف های مخصوص خود، عاجزند. در واقع، ارتباطات میان فرهنگی همانند نوعی «فرهنگ سوم» قلمداد می شود، که نتیجه کنش متقابل میان نمایندگان (صاحبان) روشهای قدیم تر دانشگاهی است. (casmir, 1989, p.278) هر چند استفاده از روش ها و نظریه های گوناگون در تبیین مسائل و موضوعات جهانی کنونی در حوزه علوم انسانی واجتماعی امری عادی و مقبول تلقی می شود، اما در حوزه ارتباطات میان فرهنگی گریزی از آن نیست و در حد یک ضرورت مطرح است. از این رو، نمی توان با استناد به یک دیدگاه، به تحلیل مسائل این حوزه پرداخت.
حال، اگر به صحنه جهانی نگاهی شود و با دیدگاهی انتقادی - و نه خوشبینانه- مسائل مطلوب در حوزه ارتباطات میان فرهنگی بررسی گردد، مشاهده می شود که روابط میان فرهنگی در زمینهای اجتماعی - سیاسی صورت می گیرد که درآن برخی گروه های فرهنگی قدرت و سلطه بیشتری نسبت به دیگران دارند. (Fischer, 1996, p.XIII) این امر موجب خواهد شد تا این جریان حالتی یک سویه یابد، و انسان های مختار و آزاد را به مخاطبانی دست بسته و منفعل تبدیل سازد. به این ترتیب، در جامعه جهانی کسانی که به جای قدرت نظامی سلطه اطلاعاتی و سرمایه آماده در اختیار دارند، مسیر جهان را تعیین می کنند. (Brislin, 1981, p.19) این ویژگی از مختصات جهانی کنونی است که قدرت نظامی جای خود را به سلطه اطلاعاتی واقتصادی داده است. در این نظام، استعمار قدیم جای خود را به استعمار نو سپرده و انسان را به گونه ای در اسارت آورده است، که او خود را آزاد و مختار می پندارد و به خیال خود در این آشفته بازار نقش ایفا می کند. وضعیت انسان در جهان امروز، همانند خاشاکی بر روی آب رودخانه است. چنین خاشاکی به خیال خود دست و پایی می زند و در حرکت رودخانه نقش ایفا می کند، در حالی که نقش واقعی او فقط نشان دادن مسیر آغازین و فرجامین رودخانه است، و هیچ گونه نقشی در تعیین جهت، شدت جریان و هدف آن ندارد.
توجه به نقش رسانه ها در این زمینه نیز اهمیت زیادی دارد، زیرا رسانه ها به عنوان ابزار ایجاد و انتقال فرهنگ تودهای در جامعه جدید تودهای مطرح می باشد. از این رو، رسانه های توده ای - در کنار فرهنگ توده ای و جامعه توده ای - رکن سوم حیات جوامع جدید در سطح جهان شمرده می شوند.
در مبحث قبل، تعریف هایی از فرهنگ که به عنوان تعریف مناسب در حوزه ارتباطات میان فرهنگی ارائه شد، تا حدودی ناظر به این نوع فرهنگ بود. در این نوع فرهنگ، دیگر بحث از فرهنگ عالی و تولیدهای نخبگان فرهنگی به صورت های خاص مطرح نیست، بلکه فرهنگ به عنوان روش زندگی در همه جنبه ها مطرح است؛ هر چند این انتقاد وجود دارد که تولید فرهنگ توده ای نیز به وسیله نخبگانی از نوع جدید انجام می شود.
توجه به نقش رسانه ها، حکایت از اهمیت توزیع محصولات فرهنگی - در کنار تولید آنها- دارد. جهانی شدن رسانه های جمعی به همراه جهانی شدن اقتصاد، در تولید و توزیع تلویزیون، ویدئو و دیگر محصولات صنعت فرهنگی نتیجه داده و نه تنها منجر به یکسانی محصولات شده، بلکه یکسانی باز تولید برنامه های خشونت آمیز در طول مرزها را - فقط به این دلیل که این برنامه های باز تولیدی گران نیست، و توانایی نفوذ به درون حصارهای بین فرهنگی را دارد - به همراه داشته است. (Mowlana, 1997, p.19) این امر، بیانگر ضرورت توجه به فرایند توزیع در حوزه فرهنگ و ارتباطات است. از این رو، کنترل فرایند توزیع، مهم ترین شاخص نحوه توزیع قدرت و ارزشها در یک نظام ارتباطی - خواه این نظام یک جامعه جهانی، یک کشور یا واحدهای کوچک تر فرهنگی باشد - به شمار می رود. (مولانا، 1371: 131)
در اینجا، طرح دیدگاهی همه سونگر وهمگرا ضرور می نماید. بنابراین، برای تبیین و توضیح این وضعیت و محیط و پدیده های بسیار پیچیده، نمی توان بر دیدگاه های سنتی و قدیم تکیه کرد.
عوامل موجود در ضرورت دستیابی به یک دیدگاه همگرا در زمینه فرهنگ و وسایل ارتباط جمعی، عبارتند از:
1. بروز فرهنگ جهانی مبتنی بر علم تکنولوژی
2. توسعه اقتصادی جهان وتقسیم کار جدید
3. احیای مذهب وبروز گرایش به هنجارهای تازه فرهنگی
5. نقش دولت - ملت ها در توسعه ملی
6. توسعه تکنولوژی های ارتباطی و اطلاع رسانی
چنین نظریه ای در برگیرنده متغیرهای عمده ذیل خواهد بود: تکنولوژی، فرایند تولید، فرایند توزیع، پیام فرهنگی، نظام سیاسی و اقتصادی، و نظام فرهنگی و ارزشی. (مولانا، 1371: 137)
در این صورت، می توان با بهره گیری از عوامل موجود تبیین پدیده های ارتباطات میان فرهنگی، ضمن توجه به پیچیدگی های موجود، پاسخ هایی کامل، همه جانبه، دقیق و راه گشا به این مسائل داد.
سرزمین ما با فرهنگی غنی وریشه دار در طول تاریخ، همواره با فرهنگ های دیگر در تعامل بوده است. آنچه موجب رشد و بالندگی بیشتر این فرهنگ خواهد شد، مشارکت فعال دراین تعامل آگاهی از این وضعیت وایفای نقش در صحنه حساس جهانی خواهد بود.
وجود گروه های مختلف: مذهبی، قومی ونژادی در کشور - با توجه به همسایگی آنان با گروه های مشابه در کشورهای همجوار - اهمیت توجه به ارتباطات میان فرهنگی را بیش از پیش آشکار می سازد. از این رو، غفلت یا تغافل دراین باره، می تواند نتایج و عواقب وخیمی را از جهت فرهنگی و سیاسی همراه آورد.
کلام آخر، در باره نقش بسیار مهم دین و کارکرد آن در حوزه های گوناگونی همچون: سیاست، اقتصاد، فرهنگ و در مجموع، همه جنبه های حیات انسانی در جهان کنونی است. در سال های اخیر مذهب بویژه اسلام، نقشی اساسی در صحنه جهانی برعهده گرفته و علاوه بر ارائه ارزش ها و هنجارهای جدید، قدرت خود را به عنوان نیرویی عظیم در حوزه های مختلف نشان داده است.
شناخت جوامع دیگر و توجه به فرهنگ های گوناگون، زمینه ساز طرح مباحث مطلوب در میان آنها می شود. این شناخت با روشن کردن نقاط اشتراک و اختلاف، خاستگاه، و اهمیت و نقش این نقاط در هر فرهنگ، به ما کمک خواهد کرد تا ضمن احترام به ویژگی های مهم، اصیل و خاص هر فرهنگ، بتوانیم با تأکید برنقاط اشتراک، اهداف عالیه خود را عملی کنیم؛ زیرا عمل کورکورانه و بدون شناخت اگر نتیجه معکوس به بار نیاورد، نتیجه ای نیز در پی ندارد و بی ثمر خواهد بود.
1. آبرکرامبی، نیکلاس و استفن هیل، و برایان.اس. ترنر، فرهنگ جامعه شناسی، ترجمه: حسن پویان، تهران: انتشارات چاپخش، 1367.
2. بیرو، آلن، فرهنگ علوم اجتماعی، ترجمه: باقر ساروخانی، تهران: انتشارات کیهان، 1370.
3. روح الامینی، محمود، زمینه فرهنگ شناسی، تألیفی در انسان شناسی فرهنگی و مردم شناسی، تهران: انتشارات عطار، 1372.
4. ساروخانی، باقر، دایرة المعارف علوم اجتماعی، تهران: انتشارات کیهان، 1370.
5. شعاری نژاد، علی اکبر، فرهنگ علوم رفتاری، تهران: انتشارات امیرکبیر، 1364.
6. محسنیان راد، مهدی، ارتباط شناسی، ارتباطات انسانی (میان گروهی، جمعی)، تهران: انتشارات سروش، 1369.
7. مولانا، حمید، گذر از نوگرایی، ترجمه: یونس شکرخواه، تهران: مرکز مطالعات و تحقیقات رسانه ها، 1371.
8. همو، ارتباطات میان فرهنگی، دانشگاه امام صادق (ع)، 1376.
9. Agar, Michael, "The Intercultural Frame", International Journalofintercultural Relations, 18, 1994, pp. 221-237.
10. Brislin, Richard W., Cross- cultural Encounters, Face- to -Face Interaction, Boston, Allyn and Bacon, 1981.
11. Casmir, Fred L., Nobleza C. Asuncion-Land, "Intercultural communication Revisited: conceptualization, paradigm Building, and Methodological Approaches", Communication Yearbook 12, sage, 1989, pp.278-309.
12. Fischer, Nancy L., "Forword", in Gary R., weaver, Culture, Communicat. Conflict: Readings in Intercultural Relations, 1996, pp. XIII-XIV.
13. Kuper, Adam, Jessica Kuper, The Social Science Encyclopedia, London, Routledge & Kegan paul, 1985.
14. Moon, Dreama G., "Concepts of Culture: Impilications for Intercultu Communication Research", Communication Quarterly,Vol. 44, No. 1, 1996, pp.70- 84.
15. Mowlana. Hamid, Global Communication in Transition, The End ofDiver London, Sage, 1996.
16. Ibid, Global Information and World Communication, London, Sage, 1997.
17. O|Sullivan, Tim, John Hartley, Danny Saunders, Martin Montgomeryand John Fiske, Key Concepts in Communication and CulturalStudies, London, Routledge, 1994.
18. Prosser, Michael H., "Intercultural Communication Theory and Research Overview of Major Constructs", in B.O., Ruben, Communication Yearbook 2, Transaction Press, 1978, pp.335-350.
19. Rohrlich, Paul Egon, "Why Do We Study Intercultural Communication?" International Journal of Intercultural Relations, II, 1987, pp. 123-128.
20. Samovar. Larry A., Richard E. Porter, Intercultural Communication: A Belmont, Wadsworth, 1994.
21. Ibid, Communication Between Cultures, Belmont, Wadsworth, 1995.
22. Weaver, Gary R., "Preface" , in Gary R., Weaver, Culture, Communicat and Conflict: Readings in Intercultural Relations, 1996(a), pp.XV-XV1.
23. Ibid, "Communication and Culture",in, Gary R., Weaver Culture,
Communication and Conflict: Readings in Intercultural Relations,. 1996, (b), pp.